افشین صادقیان ...شیشه دل
من ماندم و حلقه طنابی در مشت درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو ! دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین
با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی
دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ،
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی … نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 92/11/22ساعت
12:40 صبح توسط شیما سعادتی نظرات () |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |